مادر کرونایی

ساخت وبلاگ

⭕️ عبرت‌های کرونایی (۱۰)

مادر کرونایی

✍ نویسنده: خانم فاطمه وجگانی، ارشد تعلیم و تربیت، از راوند کاشان

✅ مثل همیشه روی تختش نشسته بود.
بچه‌هایش را که می‌دید، گل از گلش شکفته می‌شد. حالش را می‌پرسیدی، می‌گفت: به مرحمت شما.
ننه وقتی می‌خندید، گونه‌هایش چال می‌افتاد؛ همین‌طوری که دختران امروزی آرزو می‌کنند.
ننه قبلا سکته کرده بود و پاهایش شل شده بود. هفته‌ای که بستری شد، یک‌شب در کنارش بودم. با خواندن عدیله و عاشورا، کمی جان گرفت و حرف می‌زد.
رنگ رخساره‌اش صورتی بود، ولی دست‌ و پایش ناله داشت. فریاد تشنگی‌اش بلند بود و از خوردن آب سیرایی نداشت. سراغ عصایش را می‌گرفت، که برویم خانه، بابا چشم‌به‌راه است.
مادر کرونایی رمقی برای قربون صدقه‌هاش نمانده بود. مادر کرونایی همون مادری بود که بدون بچه‌هایش، لقمه غذایی نمی‌خورد. همان مادر مهربانی که اگر چایی‌اش را نمی‌خوردی، به دلش می‌خورد.

کرونا اگر عذاب الاهی است، شاید امتحان خوبی برای بچه‌هایِ مادران کرونایی باشد.
قرآن کریم می‌فرماید:
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ،
وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ،
وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ؛
روزى که انسان از برادرش بگریزد و از مادر و پدرش و همسر و فرزندانش. (عبس/۶ تا ۹)

چه فرزندانی که در این ایام از مادران فرار کردند، نیز از پدران! و یادشان رفت که مادر، همان مادر است و پدر، همان پدر!.
مادر کرونایی ما، از تاب درد شب‌هنگام، لحظه‌ای خواب به‌ چشمش نرفت، ولی روزِ آن شب، خوب خوابید و دیگر ناله نداشت!

ننه لپ‌قرمزی، زرد زرد و بدنش سرد سرد شده بود.

دختران قدیمی قول می‌دادند با چادر سفید آمده‌اند و با جامهٔ سفید برمی‌گردند. دختران قدیمی دلبسته بابای‌خانه بودند.
ننه و بابا عهد کرده بودند که همیشه باهم باشند.
ننه، بعد از چهار هفته، بابا را هم به‌دنبال خودش برد. بابایی که هنوز بستری نشده بود و از دارو بیزار بود، کروناویروس، بی‌انصافی کرد و هر دوی آن‌ها را کمتر از یک‌ماه برد، دور دور...

خانه‌شان تاریک و سرد و بی‌روح است.
دل ما خالی خالی.
ولی جای‌ ایشان گرم و نورانی و روحانی است.
ان‌شاءالله.

۳۰ آذر ۹۹

فضیلت های فراموش شده 3...
ما را در سایت فضیلت های فراموش شده 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmazaheriesfahanif بازدید : 191 تاريخ : جمعه 5 دی 1399 ساعت: 13:26