به یاد رضا بابایی

ساخت وبلاگ

فرزند علی

روزی غلامحسین ساعدی، نمایشنامه‌نویس بزرگ، بر مزار مردگان می‌گذشت. بر سنگی نوشته بودند: گوهر دختر مراد. به دلش افتاد: گوهرِ مراد. و این را نام خود پسندید.
رضا بابایی، در شناسنامه، فرزند علی است. اکنون بر مزار او می‌توان نوشت: رضا فرزند علی. اما آن که بر کویش بگذرد، به دلش می‌افتد: رضای علی؟
به گذشته‌های دور خیره می‌شوم. آن خانهٔ کوچک و ساده با سقف تیرچوبی در کوچه‌ای تنگ از کوی بیگدلی قم، با زیرزمینی نمور که کتابخانهٔ وی بود با وسایلی به‌غایت ساده؛ و حیاطی با درخت انجیری خمیده از شاخه‌های اساطیر... و ماشین ژیانی که ـ به تعبیر خودش ـ بیش از آن‌که او را با خود حمل کند، وی آن را با خود حمل می‌کرد!
در آن سادگی، اقیانوسی از قناعت و مناعت جریان داشت. و آن اقیانوس، تا پایان با وی و در وی جاری ماند. رضا پیچیده نشد؛ پیچیده در پَرِ قُوی لذت و شهوت. رضا رنگ نگرفت؛ رنگ از زنگارهای قدرت و غفلت. همچنان ساده ماند و بی‌رنگ.
وقتی به حوزه آمد، همان‌سان که وقتی به جبهه رفت، به‌دنبال هیچ اعتباری نبود. فقط آمد و فقط رفت که به عهدش وفا کند برای «مردم». و تا پایان بر این عهد ماند. کم نیستند جامه‌دارانی که عُشری از اعشار سواد دینی رضا را ندارند؛ اما با دستارهاشان می‌توان بر تن بسی‌ کودکان جامه دوخت. رضا، اما، دل نبست به هیچ لباسی، به هیچ تعلقی، به هیچ عنوانی،‌ به هیچ... و همواره بر همان عهد با مردم ماند. «صدای مردم» شد، بی‌آن‌که بترسد از بریدن نانش یا جانش یا... و همواره ثابت ماند بر ایمانش، به: خدای مردم.
اکنون که می‌نگرم، می‌بینم در سادگی، در آزادگی، در قناعت، در مناعت، در خوردن غم مردُم، در مهرورزی و مدارا، در بی‌باکی برای استیفای حق و فریاد بر ظلم، در بی‌تعلقی، و در ایمانِ صاف و صادق، به علی اقتدا کرد.
آری؛ الاسماء تُنَزّل من السماء: رضا فرزند علی!

به قلم ژرفا/ بیست‌وپنجم فروردین هزاروسیصدونودونه
در سوز هفتمین روز فراق استاد رضا بابایی

فضیلت های فراموش شده 3...
ما را در سایت فضیلت های فراموش شده 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmazaheriesfahanif بازدید : 189 تاريخ : دوشنبه 8 ارديبهشت 1399 ساعت: 13:22