ظلمی بی‌جبران‌

ساخت وبلاگ

دختری که پیر شد

آقای سامانی و برادرانش، که سرپرستی مادر و تنها خواهرشان را بر عهده داشتند، اختیار تصمیم گیری درباره خواستگاران خواهرشان را به دست گرفته بودند. آنان خواستگاران خواهرشان را، بدون نظرخواهی از او، رد می‌کردند و موقعیت ازدواج را از او، که در آن زمان دختری جوان و شاداب بود، می‌گرفتند.
این حکایت به حدود ۳۰ سال پیش بازمی‌گردد. در آن روزگار، که دختران شرم بیشتری از اظهار نظر درباره خواستگارانشان داشتند، خانم سامانی جسارت مخالفت با رفتار غیرمنطقی برادرانش را نداشت و، به‌ناچار، تسلیم بود.
یکی از دلایل مخالفت برادران با ازدواج خواهرشان، که البته مستقیما بیان نمی‌شد، ترس از تنهایی مادرشان بود؛ خواهر را کلفت و پرستار مادر کرده‌بودند.
سال‌ها می‌گذشت و عمر خانم سامانی می‌گذشت و، به‌طور طبیعی، خواستگارانش کم و کمتر می‌شدند، تا اینکه خانم به نزدیک ۴۰ سالگی رسید و دیگر کسی برای ازدواج، به سراغ او نمی‌آمد.
خانم سامانی، که جوانی‌اش به پرستاری و خدمت مادر گذشته بود، اکنون، در ۴۰ سالگی، مادر پیرش را از دست داد و مجبور شد از آن به بعد، زندگی‌اش را به تنهایی بگذراند.
او در بیان درددل هایش می‌گوید:
«برادرانم اکنون زندگی‌های مستقلی دارند و صاحب همسر و فرزندند، در حالی که من مجبورم اکنون تنهایی خود را بپذیرم و دوران پیری‌ام را، به دلیل نداشتن همسر و فرزند، در خانه سالمندان بگذرانم.»
برادران خانم سامانی، که باعث نابسامانی خواهرشان شدند، اکنون پشیمان‌اند، ولی دیگر نمی‌توانند کاری بکنند.
افسوس!

علی‌اکبر مظاهری

فضیلت های فراموش شده 3...
ما را در سایت فضیلت های فراموش شده 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmazaheriesfahanif بازدید : 193 تاريخ : شنبه 10 آذر 1397 ساعت: 22:39