آشتی با مشاور و روانپزشک #نویسنده_و_مشاور: #علی_اکبر_مظاهری یادداشتهای یک مشاور چند سال پیش، دختر و پسری، از شهری دور، قصد ازدواج کردند. پیامشان دادم که به مشاورهٔ پیش از ازدواج بروید. نرفتند. نگرانشان شدم. ازدواج کردند. پس از زمانی کوتاه، آشکار شد که یکیشان بیماری اعصاب و روان دارد. گفتمشان: حالا نزد مشاور و روانپزشک بروید. او که بیمار بود، قبول نکرد. راه زندگیشان به سنگلاخ خورد. هرچه من و خانوادههایشان تلاش کردیم، مؤثر نشد. نزاعهایشان بالا گرفت. گاهی فرازی و گاهی فرودی. اندک اندک سخن طلاق از آنان شنیده شد. گفتم: تنها راه علاج، درمان اوست که بیمار است، اما او مقاومت کرد و نپذیرفت.اکنون زندگیشان پنجنفره شده است. سرشان به تَهِ بنبست خورده است. او که بیمار نیست، به ستوه آمده است. به او گفتم (بسیار کوتاه و ملایم گفتم): این نتیجهٔ عدم مشاورهٔ پیش از ازدواج است. او گفت: «دوستش داشتم. ترسیدم مشاور، ازدواجمان را تأیید نکند... .» دلداریاش دادم و سفارش به صبوری کردم. صد چلچراغ دارد و بیراهه میرود... او دیگر تاب تحمل ندارد. دیگر شرم میکنم به صبوریاش بخوانم. باز میگویم: اکنون نیز چارهٔ کار، همانا مراجعهٔ به مشاور و روانپزشک دانا و تواناست، اما او که بیمار است، به هیچ صراطی مستقیم نمیشود. دارد خیمهٔ زندگیشان فرو میخوابد. نمیدانم چه کنم. پناه بر خدا! ۱۹ آذر ۱۴۰۲ ما را در رسانههایمان دنبال کنید , ...ادامه مطلب
مشاهدهPDF در باب واسطهگری برای اصلاح روابط همسران , ...ادامه مطلب